«بشنو، بانوی من!
برای آن که لحظههایی سرشار از خلوص و احساس و عاطفه داشته باشی، باید که چیزهایی را از کودکی با خودت آورده باشی؛ و گهگاه، کاملا سبکسرانه و بازیگوشانه رفتار کرده باشی… انسانی که یادهای تلخ و شیرینی را، از کودکی، در قلب و روح خود نگه ندارد و نداند که در برخی لحظهها واقعا باید کودکانه به زندگی نگاه کند، شقی و بیترحم خواهد شد… اینک دستهای مهربانت را به من بسپار تا به یاد آنها بیاورم که چگونه باید زلف عروسکها را نوازش کرد…»
آنچه خواندید بخشی از نامههای لطیف و پر احساس نادر ابراهیمی به همسرش است که در کتابی صوتی با لحن گیرای پیام دهکردی خوانده شده و به نرمی روی موسیقی دلنواز «ناصر چشم آذر» نشسته است. تلفیق متن زیبا و گیرای «نادر ابراهیمی»، با هنر «ناصر چشم آذر» که مهارت و حس او در ساخت موسیقی، ستودنی است و همچنین صدای گرم و شنیدنی «پیام دهکردی» در کتاب صوتی «چهل نامه کوتاه به همسرم» فضایی ایجاد میکند که شنیدنش چنان به دل می نشیند که حال و احساس نگارنده نامهها را به شنونده منتقل میکند.
«نادر ابراهیمی» در آغاز کتاب چنین مینویسد: «آن روزها که تازه تمرین خطاطی را شروع کرده بودم، حدود سالهای 1363 تا 1365، به هنگام نوشتن، در تنهایی، در فضایی که بوی تلخ مرکب ایرانی در آن میپیچید و صدای سنتی قلم نی، تسکیندهندهی خاطرم میشد که گرد ملالی چون غبار بسیار نرم، بر کل آن نشسته بود، غالبا به یاد همسرم میافتادم که او نیز همچون من و شاید نه همچون من اما به شکلی، گهگاه و بیش از گهگاه، دلگرفتگی، قلبش را خاکستری رنگ میکرد و میکوشیدم که به جستجو به امید رسیدن به ریشههای گیاه بالنده و سرسخت اندوه و دانستن این که این رویندهی بیپروا از چه چیزهایی تغذیه میکند و شناختن شرایط رشد و دوامش، آن را نه آنکه نابود کنم، بل زیر سلطه و در اختیار بگیرم. پس، یکی از خوبترین راههای رسیدن به این مقصود را در این دیدم که متن تمرینهای خطاطیام را تا آنجا که مقدور باشد، اختصاص دهم به نامهی کوتاهی به همسرم…»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.